با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
هنگامیکه اسماگ در سال ۲۷۷۰ حمله کرد، شهر دیل را پیش از وارد شدن به کوهستان تنها نابود کرد و تمام دورفهایی که در مقابل او قرار میگرفتند را میکشت و میسوزاند. بعد از امن کردن کوهستان، او تمام ورودیها به غیر از دو تا را مسدود کرد: دروازه اصلی و دروازه مخفی پایینی که تنها پادشاه زیر زمین و پسرش تراین دوم از آن خبر داشتند. بدون اینکه اسماگ بداند، ترور و پسرش تراین دوم از آنجا فرار کردند و زمانیکه اسماگ حمله کرد کسی در کوهستان نبود. به دنبال حمله، ترور کلید دورازه پایینی را به پسرش داد و اسماگ تا ۱۷۰ سال در کوهستان تنها تحت کنترل باقی ماند.
در سال ۲۸۵۹ د.س، گندالف خاکستری - درحالیکه ساحر (Necromancer) دول گولدور را تحت نظر داشت - کلید و نقشه دروازه مخفی را از تراین دریافت کرد. تراین از سال ۲۸۴۵ د.س در آنجا دستگیر و زندانی شده بود. بعد از اینکه گندالف فهمید ساحر همان سائورون است، به این نتیجه رسید که اسماگ میتواند متحد ارزشمندی برای ارباب تاریکی باشد. بنابراین گندالف به دنبال راهی گشت تا اسماگ را نابود کند و پادشاهی زیر زمین را دوباره احیا کند تا از قدرت سائورون در شمال بکاهد.
گندالف تنها پسر زنده تراین یعنی تورین زره بلوطی (Thorin Oakenshield) را برای بدست آوردن دوباره کوهستان به خدمت گرفت. در سال ۲۹۴۰، در خانه بیلبو بگینز او نقشه و کلید را به تورین داد و او را در بخشی از سفرش همراه کرد. گروه در سال ۲۹۴۱ به کوهستان رسیدند و بیلبو را برای بررسی وضعیت به داخل در مخفی فرستادند. بیلبو یک فنجان کوچک و سنگینی از گنجینه وسیع اسماگ را که او در زیر سرش میگذاشت دزدید و باعث شد که اسماگ به حد وحشتناکی دیوانه و عصبانی شود.
اسماگ مزاحمین را تا دامنههای کوه دنبال کرد اما نتوانست در مخفی را پیدا کند. بیلبو دوباره به استراحت گاه اسماگ رفت و وقتی اسماگ برگشت بیلبو در یک گفتگوی معماگونه تنها نقطه ضعف اژدها را کشف کرد. (قسمتی از سینه چپ او توسط گنجینهها حفاظت نمیشدند در حالیکه بقیه شکم او روی گنجها بود) اسماگ برای بار دیگر استراحتگاهش را ترک کرد و با یک ضربه دمش دامنه کوه را از هم پاشید و گروه تورین را درون درب مخفی گیر انداخت. اما قبل از آن پرندهای که درون کوه زندگی میکرد توصیفات بیلبو از ضعفهای اسماگ را شنید.
حمله اسماگ به شهر دریاچهای و کشته شدنش توسط بارد کمانگیر
بعد از اینکه اسماگ فهمید مردان شهر دریاچهای میخواهند به مزاحمین کمک کنند، پرواز کرد و به آنجا حمله کرد و شهر را از هوا با آتشهایش سوزاند. فاصله اسماگ تا تیرهای مدافعین زیاد بود و به آن اثر نمیکرد، اما پرنده به سمت شهر پرواز کرد و نقطه آسیب پذیر اسماگ را برای بارد کمانگیر آشکار کرد. بارد هم با یک تیر سیاه آتشین نقطه آسیب پذیر را مورد هدف قرار داد و منجر به کشتن اسماگ شد. بر اثر افتادن بر روی شهر آن را نابود کرد و بعد از آن در اعماق دریاچه غرق شد.